ایمان من,عشق من,پسر عزیز من ایمان من,عشق من,پسر عزیز من ، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره
 کیان نازنین من کیان نازنین من، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

♛ایمان هدیه آسمان♛

کاردستی2

خیلی کمه اگه بگم ,خیلی تو رو دوستت دارم دلم میخواد که قلبمو,از جا واست در بیارم خیلی کمه اگه بگم,واسه چشات دربدرم آخه تو همتا نداری,الهی قربونت برم ...
26 مرداد 1392

کاردستی1

ایمان جون جونی مــــــــــن رفتیم کتاب فروشی , برای گل پسری کتاب در مورد دایناسورها بخریم,آقا ایمانی چشمش خورد به برج هیجان و تا نخرید دست از تلاش برنداشت(خیلی خوب شد که اینو خرید,بازی باحالیه ما بیشتر از ایمان بازی میکنیم باهاش ) اینم آثار هنری ایمانی(البته بعضیاش با همکاری ما ) نردبان مبل سرسره قلعه سحرآمیز دومینو هویجوری موفق باشی گل من ...
26 مرداد 1392

خدا رو شکر

خدا رو شکر خدا رو شکر که سالمی,خوب رشد میکنی,دست و پای قوی داری و جست و خیز میکنی. خدا رو شکر خدا رو شکر آنقدر خوب رشد کرده ای که از من دور میشوی,با بچه ها همبازی میشوی و حتی با من مخالفت میکنی.   خدا رو شکر خدا رو شکر آنقدر در تکاپویی که روزی چندین بار برای تجربه کردن خانه را غرق در کتاب و اسباب بازی و هر آنچه چشمگیرت باشد میکنی.   خدا رو شکر   خدا رو شکر     خدا رو شکر     خدا رو شکر   وخدا رو شکر     که تو رو دارم.   ...
21 مرداد 1392

کردینه

شیطون بلای من روز جمعه که عید بود بعد از ظهرش رفتیم دریاچه گلبهار که جای خوب ولی شلوغی بود,انگار تموم اهالی مشهد هوس کرده بودن همون شب برن اونجا.هوا یه کم سرد بود اولش ولی آخرای شب دیگه خیلی سرد شد * ما هم که فکر نمیکردیم هوا سرد بشه,هیچکدوم لباس گرم برای شمکا فسقلیا برنداشته بودیم (البته اینکه میگم لباس گرم نه اینکه کاپشن و لباس زمستونی!یه لباس آستین دار با شلوار کفایت میکرد) خلاصه شب خوبی بود و خوش گذشت , تو دریاچه یه عالمه ماهی بود که همه میخواستن بهشون غذا بدن و این ماهیهای بخت برگشته از بس نون و چیپس خوردن دیگه فکر کنم دل درد گرفتن و اصل کاری روز شنبه بود که با عمه ها و خونواده شون و دایی علی رفتیم یه روستایی بعد ا...
21 مرداد 1392

آخه من چی بگم!!!!!!!

عشق من الهی که مادر اون فدای قد و بالات نفسم این روزا یه سوالایی میپرسی که من واقعا نمیدونم چی  جواب بدم ولی امروز یه سوالی پرسیدی که به نظرم خیلی جالب بود , برای همین با وجود اینکه از گشنگی و تشنگی دستام داره میلرزه ولی بازم اومدم تا بنویسم. موقع شروع این سریال دودکش , همون اولش یه متنی رو یکی مینویسه,یه قسمتش میگه :ما هممون از خاک آفریده شدیم.شما که اینو شنیدی به من گفتی:مامان یعنی ما از خاک درست شدیم؟ من:آره عزیزم ایمان:یعنی خاک از آتیش قویتره؟ من:آره خاک آتیشو خاموش میکنه. ایمان:پس چرا ما اگه بریم تو آتیش میسوزیم؟؟؟؟ من:   برات وسایل تولد با تم باب اسفنجی سفارش دادم که مامان کوثری ج...
16 مرداد 1392
1